درد فراق يوسف زهرا شديد شد
يعقوب روزگار دو چشمش سپيد شد
اميد انتظار دل نااميدها
اميد هم ز آمدنت نااميد شد
از عشق ناله خيزد و از هجر درد و غم
غم ناله ميکند که فراقت مديد شد
بزم وصال مطلبد جان ز عاشقان
خوشبخت آن که در ره جانان شهيد شد
در پيشگاه يوسف زيباي فاطمه
صدها هزار يوسف مصري عبيد شد
از کثرت گناه و خطاهاي بي شمار
راه وصال من به سرايت بعيد شد
تا شد غلام حلقه به گوش تو "هاشمي"
دنيا و آخرت به حقيقت سعيد شد
اگر او را ببينم......برچسب : در فراق يار,در فراق یار وزید از شرر,در فراق یار, نویسنده : dmirac87f بازدید : 16