باز هم جمعه شد و غصّه ي من تازه شده
درد اين بي خبري بي حد و اندازه شده
باز هم جمعه شد و چشم به ره مانده شدم
باز از دوري تو خسته و درمانده شدم
باز هم جمعه شد و از تو خبر نشنيدم
باز از بي خبري هاي دلــــم نالــيدم
باز هم درد فراقـت کـمرم را خم کرد
باز دوري تو چشمان مرا پر نم کرد
باز هم جمعه شد و چشم به در منتظرم
شايد آورد صبا از مه رويت خبرم
برچسب : نویسنده : dmirac87f بازدید : 21