دوباره باز خواهم گشت

دوباره باز خواهم گشت

نمي دانم چه هنگام ، از کدامين راه

ولي يکبار ديگر ،  باز خواهم گشت

و چشمان تو را ، با نور خواهم شست

و از عرش خداوندي ، شما را هديه هاي تازه خواهم داد

به دستان برادر ،  دست خواهم داد

به زلف کودکان ، گيلاس خواهم زد

نوازش هاي مادر را ، دوباره زنده خواهم کرد

زن همسايه را ،  نور و هوا و آفتابي تازه خواهم داد

به ننوي يتيمان ، من تکان از عرش خواهم داد

به لب هاي فرو بسته ، اميد خنده خواهم داد

به ديوار حريم عشق ، يکبار دگر ، من تکيه خواهم زد

به گندم ، من حديث نو شکفتن ، ياد خواهم داد

به شمع روشن محفل ، رموز همنشيني با پر پروانه را ، من ياد خواهم داد

گل نرگس به دشت مهرباني ، هديه خواهم برد

کمرهاي خميده از شقاوت ،  راست خواهم کرد

براي فهم زيبايي ، دوباره واژه خواهم ساخت

دوباره مزه لبخند را ،  من بر لبان خشک خواهم راند

نگاه مهربانانه ، اميد گرمي خانه

رسوم عشق ورزي را ،  دوباره زنده خواهم کرد

براي قفل لب هاتان ، براي فتح دل هاتان ، کليد تازه خواهم داد

براي سر نهادن ، تا سحر بگريستن ، آنک هزاران شانه خواهم داد

ز رخسار پدر ،  من شرمساري را

ز چشم مادران ، من اشک و زاري را

تباهي را ، تباهي را ، تباهي را ، دوايي تازه خواهم داد

برادر با برادر ، صلح خواهم داد

به خواهر ، مهرباني ، ياد خواهم داد

به مردم بانگ خواهم زد:

هلا اي عاشقان خسته نوميد ، به پيش آريد دفترهاي مشق زندگاني را

که من سر مشق هاي تازه خواهم داد

براي صبح فردا ، مشقتان اين است

هزاران بار بنويسيد ، آزادي ، محبت ، عشق

و يکصد بار بنويسيد ، انسان بنده حق است

و بنويسيد ، رنگ آسمان آبي است

سياهي ها  ز دفترهاي قلب خويش برگيريد

کنون با خط خوش ، زيبا

در اوراق سفيد قلبتان اين جمله را صد باره بنويسيد

خدا نور است ، زيبايي است

خدا آزادگي را دوست مي دارد

و مي خواهد که بند هر اسارت را

ز فکر و روح و دست و پاي ، برگيريد

و مشق عشق ، خواهم داد

و آغوش محبت ، باز خواهم کرد

و مادر را دوباره از سراي سالمندان ، من به سوي خانه خواهم برد

و پيران را دوباره ، گوهر هر خانه خواهم کرد

پدرها را ،  نوازش هاي کودک ، ياد خواهم داد

به دست کودکان ، نان و پنير و عشق ، خواهم داد

دوباره با سعادت بندگي کردن

خدايي زندگي کردن

سروشي تازه خواهم داد

به نام عشق و زيبايي ، دوباره خطبه خواهم خواند

و عزت را ، دوباره زنده خواهم کرد

به انسان ياد خواهم داد

بهايش را ، قرار با خدايش را

به باران بارش رحمت

به دريا زايش گوهر

به تن ها ، شوق آزادي

به انديشه ، رهايي

ياد خواهم داد

به باغ خشک و بي حاصل

هزاران بوته ي بابونه خواهم داد

 به نجواي شبانگاهان ، دو صد لبيک

به باغ زرد پاييزي ، قباي سبز

به رود ساکت و خاموش ، خروش تازه خواهم داد

و هر چه رسم بد عهدي

ز پهناي زمين برچيده خواهم کرد

نمي گويم چه هنگام ، از کدامين راه

ليکن باز خواهم گشت

به ابر آسمان ، باران

به باران ، شوق باريدن

به بارش ، شوق روياندن

به رويش ، باور گندم

به گندم ، حسرت سفره

به سفره ، شرم نان آور

به نان آور ، طلوع صبح صادق را

خدا را ،  ياد خواهم داد

 به حکام زمان عشق به مردم را

به مردم باور خود را

به عالم شمع دينداري

به دينداران ، سلوک عشق ورزي ، ياد خواهم داد

براي هفت سين عيدتان ، آري

سحرگاهان ، سروش سبز سيماي سعادت ساز ساقي ، هديه خواهم کرد

به محنت پيشه گان ، اميد

به پر بشکستگان ، پرواز

به ره گم کردگان ، مشعل

به حق گم کردگان ، ميزان

به تنها ماندگان ، ياران

به غرقه گشته گان ، يزدان

به يلدا روزگاران ، من بهاران

هديه خواهم داد

نمي دانم کدامين روز آدينه

ولي با تو صبور منتظر ، آهسته مي گويم

سراي عشق را يکبار ديگر ، آب و جارو کن

منم "مهدي"

دوباره باز خواهم گشت

کيوان شاهبداغ خان

http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/12