اگر او را ببينم...

متن مرتبط با «عصر جمعه دلگیر» در سایت اگر او را ببينم... نوشته شده است

باز هم جمعه شد

  • باز هم جمعه شد و غصّه ي من تازه شدهدرد اين بي خبري بي حد و اندازه شدهباز هم جمعه شد و چشم به ره مانده شدمباز از دوري تو خسته و درمانده شدمباز هم جمعه شد و از تو خبر نشنيدمباز از بي خبري هاي دلــــم نالــيدمباز هم درد فراقـت کـمرم را خم کردباز دوري تو چشمان مرا پر نم کردباز هم جمعه شد و چشم به در منتظرمشايد آورد صبا از مه رويت خبرم, ...ادامه مطلب

  • عصر جمعه

  • همه در جست‌وجوي کوي تواند، بي‌ آن‌که خوب تو را شناخته باشند همه در هواي روي بهارند؛ بي آن‌که از غصه زمستان، به تنگ آمده باشندهمه در غربت شب، خوابيده‌اند، بي آن‌که از صداي خروس سحري سراغ بگيرندپهناي شهر را وجب به وجب، گام به گام، کاويده‌اممي‌گويند تو گشايشي. فرج تويياين گشايش بايد شبيه يک گلستان باشد، پر از جوانه‌هاي صداقتجايي براي تبسم بي‌دغدغه من منتظرمقصه شوق، محال است به تقرير آيد کسي چه مي‌داند راز رسيدن، در دل يک مشتاق که مهجور مانده است چيست؟کسي چه مي‌داند جز دل روشن تو؟ما از رفتن، تمناي رسيدن داريم و کوي مهدي خدا، انگار نزديک است؛زير پلک يک ندبه، روي آواز يک سجاده و بر بلنداي شکفتن يک صبح آدينهاز رو به روي خانه کعبه، صدايمان زده‌اي که: من گنجينه خدايم؛ اوج آرزوهاي ديرينه، با سيرتي شبيه محمد(ص)با شوري به وسعت دلتنگي و با جشني از جنس خوش‌بختيعدالت، ميوه درخت ظهور است که با دست‌هاي نيرومند و آسماني تو غرس مي‌شودعدالت، يعني برآمدن و تابيدن ماه براي همه چشم‌ها؛ حتي نابينا‌ها و شب&,عصر جمعه,عصر جمعه دلگیر,عصر جمعه شعر ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها